لب سطبر. لب درشت آویخته. لغتی است در لفج. به معنی لب حیوانات مخصوصاً شتر و گاو و خر استعمال میشود: فروهشته لفچ و برآورده کفچ به کردار قیر و شبه کفچ و لفچ. فردوسی. لفچهائی چو زنگیان سیاه همه قطران قبا و قیر کلاه. نظامی. فروهشته لفچ و برآورده کفچ همه لفچ کفچ و همه کفچ لفچ. شیوای طوسی. سر زنگیان را چو آرد به بند خورد همچو لفچ سر گوسفند. امیرخسرو. قلقال، لفچ شتر