شلغم. شلم. شلجم. (اختیارات بدیعی). سلجم. (تذکرۀ ضریر انطاکی). در آشوری لایتو و آرامی لاپتا و لاپتی: لفت بخورد و کرم درد گرفتم شکم سربکشیدم دو دم مست شدم ناگهان. لبیبی. ابوریحان آرد در صیدنه: لفت، ’ری’ گوید: که شلغم را به تازی لفت گویند و معلوم نیست که آن عربی است یا نه به سریانی او را لفتا و به یونانی غلفولیدن و به هندی کنکلو گویند و خواص او در حرف شین گفته شد. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان) نیمۀ چیزی. (منتهی الارب). یقال: لفت الشی ٔ، ای مثله. (مهذب الاسماء) ، جانب کرانۀ چیزی، بار. یقال: لفته معه، ای شقه و لفتاه، ای شقاه. و یقال: لاتلتفت لفت فلان، ای لاینتظر الیه، گاو، زن گول، شرم شیر ماده. (منتهی الارب)