جدول جو
جدول جو

معنی لط

لط
(زُ)
چسبیدن به چیزی. لازم گرفتن آن را. (منتهی الارب). ملازم شدن. (تاج المصادر) ، پنهان کردن، پوشیده داشتن خبر. (منتهی الارب). پوشیدن چیزی. (تاج المصادر) ، بند کردن در را، چسپانیدن چیزی را. (منتهی الارب). بادوسانیدن. (تاج المصادر) ، انکار کردن حق کسی را. (منتهی الارب). حق کسی را انکار کردن. (تاج المصادر) ، آوردن ناقه دم را میان ران وقت دویدن. (منتهی الارب). دم را به میان ران برآوردن شتر. (منتخب اللغات) ، فروهشتن پرده. (منتهی الارب). پرده فروهشتن. (تاج المصادر) ، لط نفسه، با حربه خویشتن را صدمه زد. خویشتن را به دست خویش آسیب رسانید. (دزی)
لغت نامه دهخدا