معنی لزام
- لزام (زُ)
- لزم. لزوم. لزامه. لزمه. لزمان. پیوسته ماندن با کسی. لازم گردیدن وی را. (منتهی الارب). ملازمت. (زوزنی). با کسی یا چیزی پیوسته بودن. (زوزنی). با کسی یا جائی پیوسته بودن. (دستور اللغه). با کسی یا بجایی پیوسته بودن. (ترجمان القرآن جرجانی). ملازم بودن به چیزی. (منتخب اللغات) ، لازم گردیدن و واجب شدن حق بر کسی. (منتهی الارب)
