جدول جو
جدول جو

معنی لحیانی

لحیانی
(لِحْ نی ی)
منسوب به لحیه. ریشو. بلمه. (سروری). مرد بزرگ ریش یا درازریش. بامه (؟) (سروری از نسخۀ میرزا). گردریش. کلان ریش. (دهار). لحیان. رجل لحیانی، مردی ریش آور. (مهذب الاسماء). پرریش. مقابل کوسج. ریش تپه. تپه ریش: کوسجی را با لحیانی خصومت شده درهم آویختند. لحیانی دست بر ریش کوسج برد کوسج گفت ای غرزن نیک یادم آوردی. (از امثال و حکم).
آنچه لحیانی به چانۀ خود ندید
هست بر کوسه یکایک آن پدید.
مولوی.
، قسمی از ذوذوابه است که آن را بصورت آدمی با ریشی بلند توهم کنند
لغت نامه دهخدا