جدول جو
جدول جو

معنی لباده

لباده
(لُبْ با دَ / دِ / لُ دَ / دَ)
چوبی که بر گردن گاو قلبه و گاو گردون گذارند. لباد. (برهان). چوبی که بر گردن گاو نهندتا ارابه و گردونه را بکشد. (آنندراج) :
آتش خشم تو چون زبانه برآرد
شیر فلک برنهد به گاو لباده.
کمال اسماعیل.
- لباده بر خر نهادن، رخت بر خر نهادن. رفتن. گریختن.
- لباده بر گاو بستن، کنایه از رحلت کردن. راهی شدن. رفتن:
لبادت را چنان بر گاو بندد
که چشمی گرید و چشمیت خندد.
نظامی
لغت نامه دهخدا