تغار چوبین که آرد سرشند در آن، نقیر، تغار، کاسه و کاسۀ چوبین، (برهان) (آنندراج)، لاوک، ظرف چوبی که با چرخهای آبی میتراشند و یک پارچه میباشد، (در گیلان) : گل و شکر (گاه ساختن گل انگبین) بطشتی یا لاکی چوبین یا تغاری سفالین کنند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، شیوۀ مستان چالاک است هین برکف ما نه لبالب لاک می، نزاری، مالشم دادند در لاک فلک شد مگس ران سر خوانم ملک، بسحاق اطعمه، در شهر بسی روی سپید آمد خرما زان ماست که در لاک شبان دوش بده بست، بسحاق اطعمه، و رجوع به لاوک شود، جلد خزفی بعض جانوران، ذبل سنگ پشت، کاسۀ پشت لاک پشت، توسعاً لاک پشت، سنگ پشت، کاسه پشت، (برهان)، کشف، سلحفاه، رجوع به لاک پشت شود: لاک کژدم به پشت خویش گرفت بعد از آن راه بحر پیش گرفت، سنائی، ، لکا، لک، رنگی سرخ که نقاشان بکار دارند، (فرهنگ اسدی)، اسم فارسی لک است، (فهرست مخزن الادویه) (و این کلمه فارسی است بقول لاروس) و آن را تیانج سرخ اسمرست، سغّذ سرخی اسمر که به صورت مایع از بسیاری از درختان هند بیرون آید و آن را چون رنگ بکار برند، و صاحب برهان گوید: نام رنگی است مشهور که در هندوستان بهم میرسد و بدان چیزها رنگ کنند و آن شبنمی باشد که بر شاخهای درخت کنار و درختهای دیگر نشیند و منجمد گردد آن را بگیرند و بکوبند و بپزند از آن رنگ سرخی حاصل گردد که جامه ها را بدان رنگ کنند و رنگ آن قراری باشد (یعنی ثابت) و به شستن زایل نگردد و مصوران و نقاشان هم کار کنند و غازۀ زنان را نیز از آن سازند و نخالۀ آن مانند صمغ باشد و بدان کارد و شمشیر و خنجر و امثال آن را در دسته محکم کنند و به کارهای دیگر نیز می آید، (برهان)، گلی سرخ باشد که بدان پوست و جامه رنگ کنند، (اوبهی) : همی گفت و پیچید و بر خشک خاک ز خون دلش خاک همرنگ لاک، عنصری، سرخ زاید ز شهد امن تو موم (که طبعاً زرد است)، زرد روید ز کان خوف تو لاک (که طبعاً سرخ است)، ابوالفرج رونی، زین سپس عکس خون ز کرۀ خاک آسمان را کند به سرخی لاک، سنائی، ، مایع سرخ رنگی که زنان امروزه ناخن بدان اندایند بدل حنّا، ناچیز، ضایع زبون، (برهان)، خس، فرومایه، لک، لکات، (آنندراج) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی، ابوالعباس، با مردم لک تا بتوانی بمیامیز زیرا که جز از عار نیاید ز لک و لاک، عیوقی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی)، هر یکی همچو سگ لاک دوان از پس بوی آفت نقل و هلاک قدح و مرگ سبوی، سوزنی، ، در عربی به معنی خائیدن و جاویدن باشد، (برهان) (آنندراج)