- لاک
- لاک همی گفت و پیچید بر خشک خاک ز خون ویش خاک همرنگ لاک (عنصری) سرخه از آن روی که واژه لاک پارسی نیز هست کار برد آن با این آرش نیز روا ست. فرانسوی دریاچه ظرف چوبی که با چرخهای آبی میتراشند و یکپارچه میباشد
معنی لاک - جستجوی لغت در جدول جو
- لاک
- ماده شیمیایی رنگی که زنان برای تزیین به ناخن های بلند خود می زنند، مایع سفید رنگی که برای پوشاندن روی نوشته ها در غلط گیری به کار می رود، ماده ای که از ترکیب بعضی از اکسیدهای فلزی با مواد رنگی گیاهی به وجود می آید
- لاک
- لک. لکات، زبون، فرومایه، پست
- لاک
- لاوک، تغار، کاسه چوبی که در آن آرد را خمیر می کردند
- لاک
- صمغی سرخ رنگ که از بعضی درختان به دست می آید و غالباً مانند شیره از سر شاخه می تراود و منعقد می گردد و گاهی به درشتی لیمو می شود، لک،
برای مثال همی گفت و پیچید بر خشک خاک / ز خون دلش خاک همرنگ لاک (عنصری - ۳۵۸)
جسمی که از ترکیب محلول کربنات سود، قرمزدانه و زاج ساخته می شود
مادۀ شیمیایی به رنگ های مختلف که با آن ناخن ها را رنگ می کنند
صمغ یا مادۀ چسب ناکی که برای چسباندن دو چیز مانند نگین به انگشتر کاربرد دارد، لک
تغار، کاسۀ چوبی
پوشش محکمی که از بدن برخی جانوران مانند لاک پشت محافظت می کند، لاک پشت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
که یک جانب دیواره دارد و جانب دیگر ندارد رومی
آکجوی خرده گیر منسوب به لاک ساخته از لاک، برنگ لاله. توضیح نوعی قرمز روشن که از مهمترین رنگهای قالی ایران است. این رنگ از روناس قرمزدانه و احیانا نباتات دیگر بدست میاید. در هندوستان رنگ لاکی را از نوعی صمغ بدست آورند باین ترتیب که حشره ای زیر پوست درخت انجیر هندی زندگی میکند که لعابی از خودترشح مینماید. لعاب مزبور بصورت صمغ بر درخت می چسبد. از همین لعاب است که لاک میسازند و رنگ لاکی را هم میگیرند. یا ترمه لاکی. قسمی ترمه سرخ روشن
دارای رنگ سرخ
کیسه کش مو تراش تانگو کسی که در حمام مردم را کیسه کشد کیسه کش 0، موی تراش سلمانی 0 تن مالنده، آنکه در حمام تن را مالش دهد
راه رونده رونده، سفر کننده مسافر، سائر الی الله که متوسط بین مبدا و منتهی است مادام که در سیر است. کسی که بطریق سلوک بمرتبت و مقامی رسد که از اصل و حقیقت خود آگاه شود و بداند که او همین صورت و نقش نیست و اصل و حقیقت او مرتبت جامه الوهیت است که در مراتب تنزل متلبس بدین لباس گشته و بمقام فنا فی الله و مرتبت ولایت وصول یابد. یا سالکان عرش. فرشتگان ملائکه، اهل سلوک، جمع سالک، رهروان
خاییدنی، سکز سغز (پارسی است و آن را سقز می نویسند) جویدنی
شوشۀ زر و سیم
کسی که در گرمابه مردم را کیسه می کشد و شست و شو می دهد، کیسه کش
پروا، ترس فرانسوی لاوک انگلیسی پشتیار زبانزد ورزشی
تربت
ملحی است معدنی و بلوری شکل و ترکیب آن عبارت است از سولفات مضاعف آلومینیوم با یکی از فلزات قلیایی است. این فلزات همه متحدالشکل و به صورت سیستمهای منظم با 24 ملکول آب متلور میشوند. مزه آنها شیرین و قابض است و معمولا در آب حل میگردند جمع زاجات. یا زاج آهن زاج سبز. یا زاج ابیض زاج سفید. یا زاج احمر قسمتی از زاج سفید مایل به سرخی است وجوف آن سیاه و با تجاویف و ثقبه ها و غلیظ تر از دیگر اقسام و در جمیع افعال مانند آنهاست. یا زاج اخضر زاج سبز. یا زاج اسود زاج کفشگران. یا زاج اساکفه زاج کفشگران. یا زاج اصفر زاج زرد. یا زاج بلور زاج سفید شب یمانی. یا زاج پتاسیم (پطاسیم) زاج معمولی. یا زاج زرد بهترین قسم زاج است و افضل آن برنگ طلایی و درخشنده است و سوخته آن لطیفتراست زاج اصفر. یا زاج سبز سولفات دوفر زاج آهن. یا زاج سفید زاج معمولی سولفات مضاعف پتاس و آلمین. یا زاج سیاه زاج کفشگران. یا زاج کبود کات کبود سولفات مس. یا زاج کفشگران قسمی از زاج سفید است که چون آب بدان رسد سیاه گردد طبیعت آن مانند اقسام دیگر و قابضتر از آنهاست زاج اساکفه مالیطرنا ملیطرنا. یا زاج معمولی مرکب از یک ملوکول سولفات آلومینیوم و یک ملکول سولفات پتاسیم و 24 ملکول آب و آن جسمی است سفید رنگ در آب سرد کم محلول ولی در آب گرم محلول است دارای طعمی قابض است و در 100 درجه حرارت آب خود را از دست میدهد و در حرارت بیشتر به شکلی مخصوص شبیه به قارچ در می آید. سخنی که از روی خشم در زیر لب گویند
کیسه، توبره و نوعی آش فرانسوی کیسه کوله پشتی
آنچه طبقه ظاهری زمین را تشکیل داده گیاهها و درختان را میرویاند، بمعنی زمین و کشور هم میگویند آنچه که بخشی از سطح کره زمین را پوشانده موجب رویاندن نباتات شود تراب، زمین، مملکت کشور، قبر گور، فروتن متواضع سلیم النفس، چیز بی قدر و قیمت بکار نیامدنی
درخت انگور درخت انگور مو: (تاک رز بینی شده دینار گون پرنیان سبز او زنگار گون) (رودکی)
شک کننده، گمان کننده شک کننده گمان برنده
بازی، شوخی، مسخرگی، برای مثال وگر مرد لهو است و بازی و لاغ / قوی تر شود دیوش اندر دماغ (سعدی۱ - ۱۱۲) ، مکر، فریب
بیم، ترس، نگرانی، ملاحظه، پروا
مخزنی در اتومبیل که بنزین در آن ریخته می شود و از آنجا توسط یک لولۀ مسی به کاربراتور می رود
باک داشتن: ترس داشتن، اندیشه داشتن
مخزنی در اتومبیل که بنزین در آن ریخته می شود و از آنجا توسط یک لولۀ مسی به کاربراتور می رود
باک داشتن: ترس داشتن، اندیشه داشتن
درخت انگور، مو، کرم، رز، رزبن
ظرف بزرگی که در آن خمیر کنند، تغار
کسی که زبانش می گیرد و نمی تواند درست حرف بزند، گنگ
لعل، سرخ، رنگ سرخ،برای مثال دو لب چو نار کفیده دو برگ سوسن سرخ / دو رخ چو نار شکفته دو برگ لالۀ لال (عنصری - ۳۷۶)
لعل، سرخ، رنگ سرخ،
آدم فقیر و بی چیز، بی سر و پا، ولگرد
لات و لوت: لات
لات و پات: بسیار فقیر و بی چیز، بی سر و پا، ولگرد
لات و لوت: لات
لات و پات: بسیار فقیر و بی چیز، بی سر و پا، ولگرد
لاس، نوعی ابریشم پست، ابریشم نخاله، کژ
گلی که ته ظرف یا جوی یا حوض آب می نشیند، گل، درد شراب
پسوند متصل به واژه به معنای لاینده،برای مثال چند باشی چون تبیره «هرزه لای» / همچو نی در پرده رو آهسته لای (تاج بها - لغتنامه - لای)
پسوند متصل به واژه به معنای لاینده،
دیوار، هر طبقه از دیوار گلی، چینۀ دیوار
پی، بیخ، بنیاد،برای مثال به پای پست کند برکشیده گردن شیر / به دست رخنه کند لاد آهنین دیوار (عنصری - ۱۴۵)
خاک
پارچۀ نرم و لطیف، دیبا، حریر،برای مثال باد همچون لاد پیش تیغ تو پولاد نرم / پیش تیغ دشمنانت سخت چون پولاد، لاد (قطران - ۴۳۹)
مخفّف واژۀ لادن
پی، بیخ، بنیاد،
خاک
پارچۀ نرم و لطیف، دیبا، حریر،
مخفّف واژۀ لادن