جدول جو
جدول جو

معنی گی

گی
گه و گوه، غایط، سرگین در لهجۀ طبرستان و گیلک و الوار، (آنندراج) (انجمن آرا)، در مازندران و خراسان و لری به جای لفظ گه به معنی فضله استعمال شود، (فرهنگ نظام) :
کس چو آن را بعرض کیر رساند
کیر گفتا که خایه گی مخره،
(از آنندراج)،
در خراسان بویژه در سبزوار این لهجۀ محلی متداول است،
هرگاه کلمه ای به هاء مختفی یا غیرملفوظ ختم گردد و یای نسبت به آخر آن بیفزایند به جای هاء، گاف آورند و کلمه روی هم رفته معنی حاصل مصدری دهد آنگاه ’گی’ به صورت مزید مؤخری بدینسان درآید: آزادگی، آزردگی، آمادگی، آگندگی، بافندگی، بخشودگی، بردگی، بندگی، بیچارگی، بی دایگی، بیگانگی، بی مایگی، تابندگی، تیرگی، خانگی، خوانندگی، خواهندگی، خیمگی، دیوانگی، ریسندگی، سرپنجگی و جز اینها، رجوع به هر یک از کلمه های مذکور و ’ی’ حاصل مصدری شود
لغت نامه دهخدا