شخصی را گویند که در زبانش گرفتگی باشد، و عربان الکن خوانندش. (برهان) : ارتل، مرد گنگلاج کندزبان. اخبیص، گنگلاج که امید خیر و شر در وی نباشد. تأتاء، تمتام، گنگلاج که سخن وی به فهم نیاید. ثدقم، ثدم، جلس، مرد گنگلاج. جفس، گنگلاج، جلنفع، گنگلاج. خفاجل، طشاه، طشاءه، مرد گنگلاج درمانده درسخن. عثوئل، مرد گنگلاج و فروهشته گوشت. عثّول، مرد گنگلاج فروهشته گوشت یا مرد گنگلاج سست و فروهشته گوشت. فدم، گنگلاج و درمانده در سخن. (منتهی الارب)