نام یکی از نجبای ایرانی. (ولف) و بصورت ترکیب های ذیل: آیین گشسب. آذرگشسب. اشتاگشسب. بانوگشسب. کنداگشسب نیز آمده است: چو خرادبرزین و اشتاگشسب به فرمان نشستند هر دو بر اسب. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2910). چو خرادبرزین و اشتاگشسب فرودآمدند آن دو دانا ز اسب. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2912) نام یکی از نجبای ایران که پدربزرگ بهرام چوبین باشد. (ولف) : چو استاد پیروز بر میمنه گشسب جهانجوی پیش بنه. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2340). ز بهرام بهرام پور گشسب سواری سرافراز پیچیده اسب. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2589) نام یکی از نجبای دانشمند ایرانی. (ولف) : چنین گفت گویا گشسب دبیر که ای نامداران برنا و پیر. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7ص 2097). بفرمود پس تا گشسب دبیر بیامد بر شاه مردم پذیر. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2121) همان گشتاسب است که پدر اسفندیار روئین تن باشد. (برهان). همان گشتاسب شاه پسر لهراسب است که اسفندیار پسر اوست و آئین زردشت پسندیده. (آنندراج). رجوع به گشتاسب شود