گورس. رجوع شود به گرسنه، گشنه، کاشانی وش وشه وش وشگی، پهلوی گورسک گورسیکه گورسیتین، کردی ورسی ورسیگی وشه، بلوچی گوشنگ، شغنی گوشنه ظاهراً شکل پارسی باستان ورسه ورسنه. (هوبشمان 907). رجوع به گرسنه شود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). گرسنگی را گویند که در مقابل سیری است. (جهانگیری) (غیاث) (برهان) (آنندراج) : گرس از دلم ببرد غم زلف و خال دوست جان با خیال رشته فتاد از خیال دوست. بسحاق اطعمه (از آنندراج). بگشت از گرس حالم حالم این است بتنگ آمد شکم احوالم این است. احمد اطعمه. ، چرک و ریم جامه و بدن. (برهان) (آنندراج). شوخ. وسخ، موی پیچیده و موی پیچه که موباف زنان باشد. (برهان) (آنندراج)