پهلوانی. دلاوری. رشادت. شجاعت: چنین گفت کز عهد شاهان داد به گردی نخوانمت خسرونژاد. فردوسی. ندیدم سواران گردنکشان به گردی و مردانگی زین نشان. فردوسی. ز مردی و گردی به ما ننگرد از این مرز کس را به کس نشمرد. فردوسی. از خاندان خویش بزرگ آمد و شریف آموخته ز اصل و گهر گردی و گوی. فرخی. به شبرنگ شولک درآورد پای گرایید با گرز گردی زجای. اسدی. مران اژدها را به گردی و برز شنیدی که چون کوفت گردن به گرز. اسدی