به هندی علف را گاز خوانند و بسیار باشد که پارسیان سین را به زا بدل کنند خواه از لغت خود، خواه از لغت دیگر، بلکه در عربی نیز اینگونه تبدیل آمده و این در اصل هندی گهاس است به های مخلوط التلفظ، چون تلفظ این ها درغیر هندی دشوار است آن ’ها’ را حذف کردند، (آنندراج) (غیاث)، و به زبان هندی گاس خوانند، (جهانگیری)، چو پیله ز برگ خزان خورد گاز همه تن شد انگشت و قی کرد باز، نظامی، ، علف چاروا، (برهان) درخت صنوبر که ستون کنندش، (حاشیۀفرهنگ اسدی نخجوانی از صحاح الفرس)، و در پهلوی گاس با سین است: یکی چادری جوی پهن و دراز بیاویز چادر ز بالای گاز، ازرقی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، اصح کاز و کاژ است صومعه ای که در سر کوه ساخته باشند، و به این معنی با کاف تازی هم آمده است، (برهان)، به این معنی اصح کاز است، رجوع به کاز و کازه شود، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) غار و مغارۀ کوه، (برهان)، جایی و سوراخی را نیز گویند که در کوه یا در زمین بکنند تا وقت ضرورت آدمی یا گوسفند در آنجا رود، (برهان) بمعنی گاه است: گر کند هیچ گاز وقت گریز خیز ناگه به کوشش اندرمیز، خسروی اخذ و جر، (برهان)