شهری است در ترکستان، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302)، نام شهری است از دشت قبچاق، (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (برهان) (ناظم الاطباء) : سخن اندر ناحیت کیماک و شهرهای وی، ناحیت او ناحیتی است مشرق او جنسی از خرخیز است و جنوب وی رود ارتشت و رود آتل و مغرب وی بعضی از خفچاخ است و بعضی ویرانی شمال و شمال او آنجاست ازشمال که اندر او مردم نتوان بودن، و این ناحیتی است که ایشان را یک شهر است و بس، و اندر او قبیله های بسیار است و مردمانش اندر خرگاه نشینند و گردنده اند بر گیاخوار و آب و مرغزار تابستان و زمستان و خواستۀایشان سمور است و گوسپند و طعام ایشان به تابستان شیر است و به زمستان گوشت قدید، و هر وقتی که میان ایشان و میان غوز صلح بود به زمستان به برغوز روند، و ملک کیماک را خاقان خوانند و او را یازده عامل است اندر ناحیت کیماک و آن اعمال به میراث به فرزندان آن عامل بازدهند ... مستقر خاقان به تابستان شهر نمکیه است، (حدود العالم، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، کیماک ولایات و صحاری بسیار دارد و از اقلیم ششم است، در او عمارات بسیار، بلاد و قری کمتر است و سردسیر است و مزروعات و مغروسات نادر نباشد اما دواب و مواشی بسیار بود، (از نزهه القلوب ج 3 ص 261) : از حسن رای توست که گیتی سرای توست گیتی سرای توست ز کیماک تاخزر، فرخی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302)، یلان خلخ و یغما و کیماک کمر بسته به خدمت پیش تو باد، قطران (از فرهنگ رشیدی)