پیمودن گندم را. مکیل. مکال. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اندازه نمودن چیزی را به چیزی. (آنندراج). پیمودن به پیمانه. (تاج المصادر بیهقی). پیمودن. (غیاث). پیمودن گندم و جز آن را، و آن بیشتر در گندم استعمال شود. مکال. مکیل. (از اقرب الموارد) ، پیموده شدن طعام (گندم) : کیل الطعام و کئل الطعام، مانند سئل و کول با قلب ’یاء’ به ’واو’، پیموده شد گندم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کیل الطعام (مجهولاً) ، پیموده شد گندم، و کاف را مضموم کنند و گویند کیل ، و نیز کول الطعام گویند با قلب ’یا’ و ’واو’ و اسکان ماقبل. و اسم مفعول مکیل و مکیول است. (از اقرب الموارد) ، طعام (گندم) پیمودن کسی را: کاله طعاماً، پیمود جهت او، کال له کذلک، و منه قوله تعالی: و اذا کالوهم او وزنوهم یخسرون، ای کالوا لهم. (از منتهی الارب). کاله طعاماً، پیمود برای آن گندم، و کال له الطعام نیز چنین است. (ناظم الاطباء). صاحب اقرب الموارد آرد: و گاهی به دو مفعول متعدی شود، مانند کلت زیداً الطعام، و گاهی لام جر به مفعول اول داخل شود، مانند: کلت لزید الطعام، سنجیدن درمها را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : کال الصیرف الدراهم، صراف درمها را وزن کرد. (از اقرب الموارد) ، بیرون ناآمدن آتش از آتش زنه. (تاج المصادر بیهقی). آتش ندادن آتش زنه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : کال الزند، آتش زنه نیفروخت و آتش از آن بیرون نجهید. (از اقرب الموارد) ، اندازه نمودن چیزی را به چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : کال الشی ٔ بالشی ٔ، این چیز را باآن چیز مقایسه کرد، و گویند: کلت فلاناً بفلان، یعنی فلان را با فلان مقایسه کردم. (از اقرب الموارد) ، بس بودن پیمانۀ طعام (گندم) کسی را: هذا الطعام لایکیلنی، یعنی این قدر از طعام (گندم) بس نیست مرا پیمانۀ او. (از منتهی الارب). این پیمانه از گندم بس نیست مرا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)