نام جزیره ای است در دریای پارس، جواهرآلات فاخر و مروارید و قطعه و بالشهای زردوز از آنجا آرند، و هوای آن به غایت گرم باشد، (از صحاح الفرس)، نام جزیره ای است که به هرموز مشهور است، و وجه تسمیه اش به این نام آن است که چون بر بلندیهای اطراف آن برآیند در نظر مانند کیش نماید که ترکش باشد، (فرهنگ جهانگیری)، نام شهری است در جزیره از دریا، و آن به هرموز اشتهار دارد و وجه این آن است که چون بر بلندیهای اطراف هرموز برمی آیند مانند کیش که ترکش باشد به نظر درمی آید، (برهان)، نام جزیره ای است از جزایر بحر عمان در حوالی فارس، و آن را جزیره دراز خوانند، و وجه این نام آنکه چون از دور نظر کنند به ترکیب کیش یعنی جای تیر نماید، و عربان معرب کرده جزیره قیس نامند، (انجمن آرا) (آنندراج)، نام جزیره هرمز که در خلیج ایران واقع شده، (ناظم الاطباء)، قیس معرب آن، (فرهنگ رشیدی)، اتابک ابوبکر بدانجا دولتخانه نام داد، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، جزیره ای است در وسط دریا و از اعمال فارس به شمار است زیرا که مردم آنجا فرس هستند، (از معجم البلدان)، جزیره کیش در طی قرون گذشته (قرن پنجم و ششم و هفتم هجری) بسیار آباد و پرجمعیت و مرکز سیاسی و تجارتی و کشتیرانی خلیج فارس و بندرگاه معتبر کشتیهای چین و هند و بصره و بغداد و غیره بوده است ... (از حاشیۀ شدالازار چ قزوینی ص 187)، بعد از قشم مهمترین جزیره ساحلی ایران کیش است که 15 کیلومتر طول و 8 کیلومتر عرض دارد و به واسطۀ تنگه ای به عرض 18 کیلومتر از ساحل جدا شده، این تنگه به خوبی قابل کشتیرانی است، صرف نظر از بعضی ناهمواریهای داخلی، تمام سطح جزیره صاف و بهتر از تمام جزایر دیگر قابل زراعت است و جغرافیون ایرانی در کتب خود از حاصلخیزی آن بسیار شرح داده اند، جمعیت آن قریب 0 نفر است، (از جغرافیای طبیعی کیهان ص 106)، جزیره ای از دهستان چارکی بخش لنگه است که در شهرستان لار و در نه هزارگزی غرب لنگه در خلیج فارس و هفده هزارگزی بندر گرزه واقع است، جلگه و گرمسیر و مرطوب است، سکنۀ این جزیره در چهار آبادی کوچک به نام: ماشه، سفیل، ده، سدچم سکنی دارند، پاسگاه گارد مسلح گمرک دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) : یکی پیر درویش در خاک کیش نکو گفت با همسر زشت خویش، سعدی، بوی بغلت می رود از پارس به کیش همسایه به جان رسید و بیگانه و خویش، سعدی، شبی در جزیره کیش مرا به حجرۀ خویش خواند، (گلستان)، رجوع به قیس و ’جزیره قیس’ در همین لغت نامه و فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 317 و معجم البلدان (ذیل کیش و قیس) و فارسنامۀ ابن البلخی ص 136 و 141 و شدالازار ص 110 و 185 شود شهری است به ماوراءالنهر نزدیک سمرقند که در این زمان او را شهر سبز خوانند، (فرهنگ اوبهی)، رجوع به کش شود