آن مرد باشد که زر و سیم پادشاه به وی سپارد چون خازن و قابض. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 112). خزینه دار را گویند، و در بعضی از فرهنگها به معنی صراف مرقوم است که آن را به تازی ناقد گویند. (فرهنگ جهانگیری). خزینه دار بود، یا آنکه سیم و زر پادشاه به او سپارند و او به خزینه سپارد. (صحاح الفرس، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به معنی تحصیل دار و خزینه دار و صراف هم هست و عربان ناقد خوانند. (برهان). و به معنی صراف و خزینه دار و باردهنده نیز می آید که ناقد و خازن و حاجب گویند. (آنندراج) : همی گفت کاین رسم کهبد نهاد از این دل بگردان که بس بد نهاد. ابوشکور (از لغت فرس 112). نباید همی کاین درم خورده شد رد و موبد و کهبد آزرده شد. فردوسی. مرا ز کهبد زشت است غبن بسیاری رها مکن سر او تا بود سلامت تو ز تو همی بستاند به ما همی ندهد محال باشد سیم او برد ملامت تو. منجیک (از لغت فرس چ اقبال ص 122). چه نیکو گفت خسرو کهبدان را ز دوزخ آفرید ایزد بدان را از آن گوهر که شان آورد زآغاز به پایان هم بدان گوهر برد باز. ویس و رامین (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خداوند زر تند و ناپاک بود به ده کهبد وخویش ضحاک بود. اسدی. رجوع به گهبد شود، سمسار. (برهان) (ناظم الاطباء)