جمع ’که’ است که به معنی کوچکان و خردان باشد. (برهان) (آنندراج) : به گرد اندرش روستاها بساخت چو آبادکردش کهان را نشاخت. فردوسی. - کهان و مهان، همگی. همه مردم. عموم ناس. قاطبهً: کهان و مهان خاک را زاده ایم به ناکام تن مرگ را داده ایم. فردوسی. بدین آرزو شهریار جهان ببخشاید از ما کهان و مهان. فردوسی. نشان فریدون به گرد جهان همی بازجست از کهان و مهان. فردوسی. و رجوع به که شود