بازایستادن و برگردیدن. (منتهی الارب). بازایستادن. (ترجمان القران) (تاج المصادر بیهقی). واایستادن. (مصادر زوزنی). بازداشته شدن. منصرف گشتن. (از ناظم الاطباء). اندفاع. انصراف. امتناع. (از اقرب الموارد) ، بازایستانیدن. راندن. (منتهی الارب). بازداشتن. (ترجمان القرآن). واداشتن. (مصادر زوزنی). منع کردن کسی را از چیزی و دفع کردن. برگرداندن و بازداشتن و منصرف کردن. (از ناظم الاطباء). باز ایستاده کردن کسی را. (غیاث اللغات). دفعکردن. برگرداندن. منع کردن. (از اقرب الموارد). لازم و متعدی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). - کف نفس، خودداری. خویشتنداری. پرهیزکاری. عفاف. تعفف. (یادداشت مؤلف). ، پیر شدن (ناقه) پس سوده و کوتاه گردیدن تمام دندانش از پیری. (از منتهی الارب) (از معجم متن اللغه) ، دوباره دوختن جامه را بر یکدیگر. (منتهی الارب) (غیاث اللغات). دوختن خیاط حاشیۀ جامه را یعنی دوباره دوختن آن را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نورد کردن جامه. (تاج المصادر بیهقی) ، کور گردیدن: کف بصره (معلوماً و مجهولاً) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نابینا کردن. (غیاث اللغات) ، بسیار پرکردن آوند را. (ازمنتهی الارب). پر کردن خنور را. (ناظم الاطباء). پر و لبریز کردن ظرف را. (از اقرب الموارد) ، به لته عصابه بستن پای را. (از منتهی الارب). لته بستن بر پای. (از ناظم الاطباء). پارچۀ کهنه را برپای بستن. (از اقرب الموارد). لته بستن. پارچه ای را بر زخم وجز آن بستن و استوار کردن. (از معجم متن اللغه) ، ترک کردن چیزی را. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح عروض، انداختن حرف هفتم باشد از جزوی که رکن آخرین آن سببی خفیف باشد و چون از مفاعیلن نون بیندازی مفاعیل بماند بضم لام و مفاعیل چون از مفاعیلن منشعب باشد آنرا مکفوف خوانند. (از المعجم شمس قیس چ کتابفروشی زوار ص 151-50)