از جو. (یادداشت مؤلف). جوین. حاصل از جو، و نانی را گویند که از جو بدست آمده باشد و بعضی گویند نانی که از آرد باقلا و نخود وگندم و جو درهم آمیخته و پخته باشند. (از برهان) (از آنندراج). نانی است از آرد جو و باقلی و از هر لونی دیگر کرده. (صحاح الفرس). اسم فارسی خبز شعیر است و نیز خبز متخذ از آرد جو و گندم و باقلا و نخود مجموعه را نیز نامند. (تحفه) (مخزن الادویه) : کشکین نانت نکند آرزو نان سمین خواهی گرد و کلان. رودکی (لغت فرس). بخورد آن زمان خسرو از می سه جام می و نان کشکین که دارد بنام. فردوسی. اگر نان کشکینت آید بکار ور این ناسزا ترۀجویبار. فردوسی. ز پیشی و بیشی ندارند هوش خورش نان کشکین و پشمینه پوش. فردوسی. خردمندا چه مشغولی بدین انبار بی حاصل که این انبارت از کشکین چو از حلوا بینبارد. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 137). اگرم نان میده دست نداد نان کشکین بود به هر حالم. حکیم نزاری قهستانی (از جهانگیری). ، از قروت. (یادداشت مؤلف) ، آشی که قاتق آن کشک باشد: آش کشکین، جامه پشمین، خشت بالین باش گو. (از آنندراج)