معنی کره - لغت نامه دهخدا
معنی کره
- کره
(کَرْ رَ) - مره. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ج، کرات. (مهذب الاسماء) ، حمله در حرب. ج، کرّات. (از اقرب الموارد). یک حمله. (منتهی الارب) ، باره. دفعه. مرتبه. بار. ره. نوبت. (منتهی الارب). کرت. رجوع به کرّت شود، بامداد و شام و هما کرتان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نزد محاسبین متأخر بمعنی صدهزار است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا