معنی کرص
- کرص (رَ)
- کریص. کوبیدن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و گفته اند فشردن با دست و منه: الکریص من الطراثیت یدق فیکرص بالید، ای یعصر. (از اقرب الموارد). آمیختن چیزی را. (ناظم الاطباء). آمیختن خرما را. (از اقرب الموارد). با خرما آمیختن پینو را و کوفتن. (آنندراج).
