جدول جو
جدول جو

معنی کرص - جستجوی لغت در جدول جو

کرص
(رَ)
کریص. کوبیدن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و گفته اند فشردن با دست و منه: الکریص من الطراثیت یدق فیکرص بالید، ای یعصر. (از اقرب الموارد). آمیختن چیزی را. (ناظم الاطباء). آمیختن خرما را. (از اقرب الموارد). با خرما آمیختن پینو را و کوفتن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرا
تصویر کرا
(دخترانه)
نام همسر مولانا جلال الدین بلخی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرم
تصویر کرم
(پسرانه)
بزرگواری، بخشندگی جوانمردی، لطف، احسان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرک
تصویر کرک
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سمان، ورتیج، وشم، سلویٰ، کراک، بدبده، سمانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرو
تصویر کرو
قایق، کشتی کوچک پارویی یا موتوری، کرجی، زورق، برای مثال جوانی پاک باز پاک رو بود / که با پاکیزه رویی در کرو بود (سعدی - ۱۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرد
تصویر کرد
قومی آریایی که در نواحی غربی ایران، عراق، ترکیه و سوریه به سر می برند و به طوایف بسیار تقسیم می شوند، هر یک از افراد این قوم، کنایه از چوپان، چادرنشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کره
تصویر کره
مادۀ سفید یا زرد رنگی که از تکان دادن سریع شیر یا دوغ و به هم پیوستن ذرات چربی حاصل می شود
چرک و کثیفی به ویژه در دست و پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرم
تصویر کرم
جوانمردی، بزرگواری
جود، بخشش
کلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرپ
تصویر کرپ
نوعی پارچۀ لطیف از ابریشم طبیعی یا مصنوعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرن
تصویر کرن
کرند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرنگ، کورنگ، کران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرچ
تصویر کرچ
قطعۀ بریده شده از خربزه یا هندوانه، قاش، قاچ، برای مثال ماند کرچی گفت این را من خورم / تا چه شیرین خربزه ست این بنگرم (مولوی - ۲۴۸)
کرچ کرچ: قطعه قطعه، تکه تکه، قاش قاش، برای مثال به تیغ اگر بکند کرچ کرچ پهلویم / به سان خربزۀ نرم دل خموشم من (سیفی بدیعی - لغتنامه - کرچ کرچ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرش
تصویر کرش
شکمبۀ چهارپایان مثل گاو یا گوسفند و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرم
تصویر کرم
درخت انگور، تاک، مو، رز، رزبن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرت
تصویر کرت
زمین مرزبندی شدۀ کوچک برای زراعت، کاله، پل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرم
تصویر کرم
رنگ سفید مایل به زرد، نخودی
در پزشکی مادۀ نیمه جامد خمیری و چرب مرکب از چند ماده که روی پوست مالیده می شود و مصرف دارویی، آرایشی و بهداشتی دارد
مایع غلیظی شامل شیر یا خامه، شکر، زردۀ تخم مرغ و مواد خوشبو کننده که در شیرینی پزی و آشپزی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کری
تصویر کری
کرایه، مزد، اجرت، پولی که مستاجر بابت اجارۀ خانه، مغازه یا دواب بدهد، کرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرچ
تصویر کرچ
ویژگی مرغ خانگی ای که بر روی تخم خوابیده است، کرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کره
تصویر کره
کراهت، ناپسند داشتن، ناخوش داشتن، ناراضی بودن، زشتی، در فقه اولی بودن ترک عملی در حالی که انجام آن هم منع نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرع
تصویر کرع
دهان را در آب فرو بردن و آشامیدن آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرس
تصویر کرس
اصل، گروه، تودۀ چیزی، تودۀ سرگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرا
تصویر کرا
مخفّف واژه های کدام کس را، چه کس را، هر که را، هر کس را
کرایه
کرای چیزی (کاری) را کردن: به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن، برای مثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرخ
تصویر کرخ
بی حس، برای مثال سر چاه چنین مباش کرخ / زان که چاه است بر سر دوزخ (آذری طوسی- مجمع الفرس - کرخ)، با حالت سستی و بی حالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرو
تصویر کرو
ویژگی دندان فرسوده و کرم خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کره
تصویر کره
بچۀ چهارپا به ویژه الاغ یا اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرج
تصویر کرج
دکمه، گوی گریبان، چاک پیراهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرص
تصویر حرص
زیاده خواهی، افزون طلبی، خشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرش
تصویر کرش
فروتنی، افتادگی، تواضع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرب
تصویر کرب
غم، غصه، اندوه، مشقت
فرهنگ فارسی عمید
(مِ رَ)
شیر دوشۀ چرمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گویند مشکی که در آن شیر دوشند. (از اقرب الموارد) ، آوندی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یک نوع آوندی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرص
تصویر خرص
دروغ گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرص
تصویر حرص
ولع، طمع، آرزو، هوا، زیادت جویی، حریصی
فرهنگ لغت هوشیار
مرضی است که بر پوست بدن بوجود میاید و جاجا سفید میگردد از رنگ بدن سپیدتر، یا پیسی اندام از فساد مزاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درص
تصویر درص
بچه موش، بچه گربه، بچه خرگوش، بچه خار پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کره
تصویر کره
گوی، گویال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرص
تصویر حرص
آز
فرهنگ واژه فارسی سره