معنی کرسفه کرسفه (رَ مَ) پای ستور بریدن. (از منتهی الارب). پی ستور بریدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تنگ بستن شتر را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، لیقه نهادن در دوات. (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا