کردار که کار و عمل و به فعل آوردنیها باشد اعم از نیک و بد. (برهان) (آنندراج). کار. عمل. فعل. (ناظم الاطباء). کرده. کردار. (یادداشت مؤلف) : پشیمان شد از کرد خود شهریار (هرمز) وز آن پنبه و جامۀ پرنگار. فردوسی. گزین کرد از آن فیلسوفان روم سخنگوی و بادانش و پاک بوم بجای آمد از موبدان شست مرد زدوده روان و خرد را به کرد. فردوسی. فضل و کرم کردتوست جود و سخا ورد توست دولت شاگرد توست جوهر عقل اوستاد. منوچهری. چنانکه آدم از کرد خود پشیمان شد ز کردهای خود امروز ما پشیمانیم. مسعودسعد. کرد پیش آر و گفت کوته کن با چنین گفت کرد همره کن. سنایی. هر آنچه گفت همه گفت اوست مستحسن هر آنچه کرد همه کرد اوست مستحکم. سوزنی. و ما را به کرد خویش مأخوذ و متهم و معاتب و معاقب گرداند. (سندبادنامه ص 79). ز کرد خویش بی تدبیر گشتم درین زندان که هستم پیر گشتم. نظامی. تو معذور داری به انعام خویش اگر زلتی آید از کرد من. سعدی. ، شغل، خدمت، هر فعل خواه نیک و یا بد. (ناظم الاطباء)