جدول جو
جدول جو

معنی کرج

کرج
(کَ)
گوی گریبان. (برهان) (آنندراج). کرچ. (برهان). گوی گریبان باشد در نسخۀ میرزا، اما در سامی فی الاسامی به کسر کاف و راء آن باشد که از گریبان پیرهن بیرون کنند و به عربی قواره گویند و بر این قول اعتماد بیشتر است. (مجمعالفرس) :
چو چوگان کج بود کرجش از آن رو
ز شکر گوی لذت می رباید.
رضی الدین نیشابوری (از مجمع الفرس).
رجوع به کرج شود، چاک و شکاف جامه. (ناظم الاطباء). رجوع به کرچ شود
لغت نامه دهخدا