سخت زدن که اثر سخت کند. (از اقرب الموارد). کوفتن با سنگ و مانند آن چندان که اثر سخت کند. (ناظم الاطباء). خراشیدن و کوفتن به سنگ. (تاج المصادر بیهقی) ، رسیدن چیزی به صورت پس خراشیدن آنرا. (لغه فی کدح) (از ناظم الاطباء). خراشیدن روی. (منتهی الارب) ، شکستن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جدا کردن موی سر به شانه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چیره شدن و غالب گردیدن بر کسی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چیرگی. (منتهی الارب) ، رنج دادن غم کسی را، کسب کردن برای اهل خود در مشقت. (از اقرب الموارد)