جدول جو
جدول جو

معنی کتاب

کتاب
(رَ بَ)
کتب. کتابه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). کتبه. (اقرب الموارد) (متن اللغه). نبشتن و یقال کتبت بالقلم. (از منتهی الارب). نگاشتن لفظ به حروف هجاء در چیزی، مانند خط. (اقرب الموارد) ، فرمان راندن. کتب علیه کذا، فرمان داد و حکم کرد بر او. (متن اللغه) ، کتاب شی ٔ، جمع کردن آن. (از متن اللغه). و رجوع به کتب و کتابه وکتبه شود، آزاد کردن غلام و کنیزک به معاوضۀ مال ایشان. (آنندراج). بنده بدو بازفروختن. (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). رجوع به کتابت شود
لغت نامه دهخدا