جدول جو
جدول جو

معنی کبد

کبد
(رَ وا)
بر جگر کسی زدن. (منتهی الارب). چیزی بر جگر زدن. (زوزنی). بر کبد کسی زدن وبقولی اصابت به کبد کسی. (از اقرب الموارد) ، آهنگ کسی نمودن. (منتهی الارب). آهنگ کاری کردن. (از اقرب الموارد) ، دشوار گردیدن سرما بر قوم و تنگ کردن آنها را. (منتهی الارب). تنگ گرفتن سرما بر قومی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا