جدول جو
جدول جو

معنی کاج

کاج
کاچ، کاش، کاشکی، افسوس، لیت، (برهان)، یا لیت، (اوبهی)، افسوس کردن در کارها:
ای کاج که بر من اوفتادی
خاکی که مرا به باد دادی،
نظامی،
کاج بیرون نیامدی سلطان
تا ندیدی گدای بازارش،
سعدی،
آن عزیزان چوزنده می نشدند
کاج اینان دگر بمردندی،
سعدی،
کاج کانروز که در پای تو شد خار اجل
دست گیتی بزدی تیغ هلاکم بر سر،
سعدی،
کاج کان دلبر عیار که من کشتۀ اویم
بار دیگر بگذشتی که کند زنده ببویم،
سعدی،
کاج با دل هزار جان بودی
تا فدا کردمی بدیدارش،
سعدی،
ای کاج ز در درآمدی دوست
تا دیدۀ دشمنان بکندی،
سعدی،
پادشاهی ملک بخشی همچو او
کاج بودی در همه آفاق کاج،
شمس فخری،
تعبیر رفت یار سفر کرده میرسد
ای کاج هرچه زودتر از در درآمدی،
حافظ،
فتاد در دل حافظ هوای چون تو شهی
کمینه ذرّۀ خاک در تو بودی کاج،
حافظ،
خورشید چو آن خال سیه دید بدل گفت
ای کاج که من بودمی آن بندۀ مقبل،
حافظ
لغت نامه دهخدا