جدول جو
جدول جو

معنی قوز

قوز
کوز و کج و خم و خمیده، (ناظم الاطباء)، محرف غوز بمعنی کوزپشت، (فرهنگ نظام)،
- سر قوز افتادن، سر لج افتادن و ضد کردن، (فرهنگ نظام)،
- قوزپشت، کوزپشت، (ناظم الاطباء)، کوژپشت،
- قوز کردن، از سرما یا غیر آن خود را خمیده و مثل کوژپشت ساختن، (فرهنگ نظام)،
- امثال:
قوزبالا قوز، بمعنی مشکل بالای مشکل، رنج و تعبی بر رنج و تعبی، نظیر: ضغث علی اباله، (امثال و حکم دهخدا)، رجوع به غوز شود
لغت نامه دهخدا