جدول جو
جدول جو

معنی قنداق

قنداق
(قُ)
چوبی باشد یا نال به تفنگ وصل کنند و مثل دسته بود برای تفنگ و بدین معنی غالباًمعرب کنده است. (آنندراج). چوبی را گویند که بطریق ناوچه تراشیده میل تفنگ را در آن گذارند. (سنگلاخ).
- قنداق تراش، آنکه قنداق تفنگ تراشد.
- قنداق ساز، سازندۀ قنداق تفنگ.
- قنداق سازی، عمل ساختن قنداق تفنگ.
- ، دکان قنداق ساز.
، جامه ای که طفل نوزاد را در آن پیچند و بعضی گویند که طفل را در گهواره بدان بندند، و بعضی غندق خوانند و ظاهراً ترکی است. (آنندراج). بمعنی قماط باشد که اطفال نوزاییده را بر آن پیچند. (سنگلاخ).
- امثال:
دست از قنداق درآوردن، کنایه از اینکه حقیر وکوچکی نسبت به مقامی عالی و بزرگ مقاومت نشان دهد
لغت نامه دهخدا