غبارمانندی که در هوا بالا برآید، سر حلقوم و طرف آن یا طبق حلقوم که مجرای دم است تا شش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، {{اسم مصدر}} کش که در بن مژه دمد یا فسادی است که که در کنج چشم حادث شود و سرخی یا برگشتگی رنگ گوشت کنج چشم و آماس آن و کمی بینائی اشک (؟) از روانی اشک و قموع و اقمع نعت است از آن. (منتهی الارب)، درشتی و سطبری سر پی پاشنۀ اسب و نیزسطبری یکی از دو زانوی اسب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، {{اسم}} استخوانکی است برآمده در نای گلو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، جمع واژۀ قمعه است به معنی طرف حلقوم و سر کوهان شتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قمعه شود