خار آهنی خمیدۀ حلقه مانند که چیزی بدان توان آویخت. (غیاث اللغات). چنگک. ، در اصطلاح تیراندازان، نوعی از کشیدن کمان. (آنندراج) : تا پنجه به قلاب زدی سوی کمان از زور تو خم گرفت ابروی کمان. ملاطغرا (از آنندراج). ، دو آهن چون جوالدوزی، یا دو استخوان که بدان بافند. (یادداشت مؤلف) ، آهن پارۀ سرتیز و کج که بدان ماهی شکار کنند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : مرغها را دام گسترده ست امواج نسیم ماهیان را نیش قلاب است موج چشمه سار. محمدسعید اشرف (از آنندراج). نه به خود میرود گرفتۀ عشق دیگری میبرد به قلابش. سعدی