معنی قطب
- قطب (رَ فَ)
- آژنگ افکندن میان دو ابروی و ترش کردن روی. رجوع به قطوب شود، بریدن و فراهم آوردن. فراهم آمدن و مجتمع گشتن. گویند: قطب القوم، آمیختن، به خشم آوردن، پر گردانیدن، در هم افکندن گوشۀ جوال را و دوتاه ساختن و گرد کردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قطب الجوالق. (اقرب الموارد)
