فرمان دادن و حکم کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و از این باب است: قضی ربک، ای امر و حکم ربک. (منتهی الارب) ، مردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قضی فلان نحبه، یعنی بمرد. (منتهی الارب). - قضای ناگهانی، مرگ مفاجات و ناگهانی. (ناظم الاطباء). ، کشتن: قضی علیه، کشت او را. (منتهی الارب) ، رسانیدن حاجت و تمام کردن و روا گردانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قضی و طره، رسانید حاجت او را، پند دادن و روان گردانیدن. (منتهی الارب) ، وام گذاردن و دین ادا کردن، واجب کردن، زبان آوری و بیان کردن، ساختن چیزی، آگاهانیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، گذشتن. (از منتهی الارب)