معنی قضء - لغت نامه دهخدا
معنی قضء
- قضء
(رَ) - تباه شدن و بوی گرفتن از نمی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، تهافت. (اقرب الموارد) ، پاره پاره شدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، کهنه شدن. (اقرب الموارد). گویند: قضی ٔ الثوب و الحبل، اخلق و تقطع اوطال دفنه فی الارض حتی ینهک. (اقرب الموارد) ، خوردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قضی ٔ فلان قضئاً، اکل. (از اقرب الموارد) ، سرخ گردیدن چشم و فروهشته گشتن گوشه های آن و تباه شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا