جدول جو
جدول جو

معنی قدح

قدح
(ذَ)
طعن کردن در نسبت کسی. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قدح فیه قدحاً. (منتهی الارب) ، شکاف کردن در تیر به بن پیکان. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند قدح فی القدح، شکاف کرد در تیر به بن پیکان. (منتهی الارب) ، آتش برآوردن از آتش زنه. (آنندراج) (منتهی الارب). چخماق زدن بر آتش زنه تا آتش دهد. (آنندراج) ، به کفلیز برداشتن شوربا را، فرورفتن چشم در مغاک، خوردن کرم دندان و چوب را، آب تباه شده از چشم برون کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). میل زدن چشم که آب آورده است: و قد احضر سبعه انفس لقدح اعینهن. (عیون الانباء ج 1 ص 230) ، فروخوردن آب چشمه و چشم. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا