برجستن و بی آرامی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قحز قحزاً، برجست و بی آرامی کرد. (منتهی الارب) ، زدن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قحزه بالعصا، زد او را به چوب دستی، بر زمین افکندن، مرده وار برافتادن، انداختن. گویند: قحز السهم، انداخت تیر را پس پیش روی وی افتاد. (منتهی الارب) ، کمیز انداختن سگ. (منتهی الارب) (آنندراج)