نواب قاسمخان، وی درروزگار دولت نورالدین محمد جهانگیر پادشاه از امرای بزرگ بود و به پایۀ والای تقرب سربلندی داشت. اصل وی از سبزوار است و زنش منیجه بیگم خواهر حقیقی نورجهان بیگم است و او دختر اعتمادالدوله و به جمال صوری واستعداد فطری و رموز دلفریبی و تقطیع لباس و بذله سنجی و سخن گوئی و شعرفهمی و حاضرجوابی از نساء زمان ممتاز بود و عطر گلاب کشیدن از مخترعات اوست. در اول حال به نکاح شیرافکن که از خوانین عمده و اسم با مسمی بود درآمد پس از چند روز شیرافکن به قتل رسید و او به همخوابگی پادشاه مشرف گشت. گویند نوبتی در سلخ رمضان پس از رؤیت هلال این مصرع بر زبان پادشاه گذشت: هلال عید بر اوج فلک هویداشد نور جهان بیگم فی الحال مصرع دوم را بر بدیهه رسانید: کلید میکده گم گشته بود پیدا شد بیگم را با قاسمخان مناظره و مشاعرۀ بسیار دست میداد و او را در فن شعر مسلم نمیداشت یک وقت طرح غزلی تازه در میان آمد و شعرای پایتخت از آن درماندند قاسمخان این سه بیت نوشته نزد بیگم فرستاد. از آن هنگام زور طبعش در سخنوری قبول فرمود و اینک ابیات: گر شوی سایه نشین روزی به تخت باغبان سایه بر خورشید اندازد درخت باغبان فاخته چون دید بی گل باغ را نالید و گفت از چه رو با گل نرفت این جان سخت باغبان ؟ جشن نوروز است و ابر نوبهار از فیض طبع طرح کرد از سبزه و گل تاج و تخت باغبان. آورده اند که روزی پادشاه آب خاصه ای طلبید و آبدار در کاسه ای گلی که در نهایت نزاکت بود آب آورد. چون نزدیک رسید دستش بجنبید و کاسه از فرط نزاکت تاب نیاورده از یک جانب شکست و آب در رکابی فرو ریخت قاسمخان ایستاده بود. پادشاه به جانب او نگاه کرد و این مصرع بخواند: کاسه نازک بود و آب آرام نتوانست کرد قاسمخان بر بدیهه مصرع دیگر رسانیده بیت تمام خواند: دید حالم را و چشمش ضبط اشک خود نکرد کاسه نازک بود و آب آرام نتوانست کرد. نثرهای رنگین پر کار نیز بسیار بسیار داردو از کلیاتش معلوم میتوان نمود. او راست: می پرستم می ز چشمم جای آب آید برون گر بگرید بلبل از چشمش گلاب آید برون یکره ار در چشم من آید خیال او بخواب کی ز شوق آن دگر از چشم خواب آید برون بسکه میل همزبانی با تو دارد هر کسی گر ز شکل آینه پرسی جواب آید برون ز اشتیاق همنشینیهای گوش و گردنت بعد از این همچون صدف در از حباب آید برون بسکه قاسم پر شد از مهر علی موسی رضا سینه اش گر برشکافی آفتاب آید برون. (تذکرۀ مرآت الخیال ص 72 و 73)