جدول جو
جدول جو

معنی فیروزآباد

فیروزآباد
ابن بلخی نویسد: به قدیم جور گفتندی، و گل ’جوری’ بدانجا منسوبست، و به روزگار کیانیان این شهری بزرگ بود و حصاری عظیم داشت، پس چون ذوالقرنین به پارس آمد چندانک کوشید آن را نتوانست ستدن، و رودی است رود برازه گویند، بر بلندی است چنانکه از سر کوه می آید، اسکندر آن رود را بگردانید و در شهر افکند و لشکر بنشاند تا نگاه میداشتند، فیروزآباد در میان خره نهاده است که پیرامن آن کوهی گردبرگرد درآمده است چنانکه به هر راه که در آنجا روند به ضرورت گریوه بباید بریدن، از این آب آن شهر غرق شد و پرآب بیستاد چون دریایی و آب را هیچ منفذ نبوده و روزگارها کشید و آن همچنان می افزود تا اردشیر بن بابک بیامد و جهان بگرفت و آنجا آمد و مهندسان و حکما را جمع آورد تا تدبیر گشادن آن آب کند، و مهندسی سخت استاد بود نام او برازه، تقدیر کرد که نشیب آن آب به کدام جانب تواند بودن، و پس زنجیرهای قوی سخت بساخت و کوه را سوراخ میکردند هم او و هم کارکنان، تا چنان شد که پاره ای ماند تا سوراخ شود، پس اردشیر آنجا حاضر شد و حکیم برازه او را گفت اگر تمام سوراخ کنم آب زور آورد و مرا وآنان را که با من کار میکنند ببرد، زنبیلی عظیم از چرم فرمود کردن و برازۀ مهندس با کارکنی چند در آنجا نشست و بدان زنجیرها چنان محکم عظیم ببست و خلایقی را ترتیب کرد تا چون سوراخ شود آن زنبیل را زود برکشند، ایشان شکنها کار نشاندند تا آن پاره که مانده بود سوراخ شد و آب نیرو کرد و زنبیل با حکیم و با آن جماعت درکشید و چندانکه از بالا مردم قوت کردند فایده نداشت و آب چنان زور آورد که زنجیرها بگسست، باقی آن زنجیرها بر آن کوه هنوز مانده است، سپس شهر فیروزآباد که اکنون هست بنا کرد و شکل آن مدور است چنانکه دایرۀ پرگار باشد، دکۀ انباشته برآورده و نام آن ’ایران گرده’ نهاده اند و عرب ’طربال’ گویند و بر سر آن دکه سایه ها و در میان آن گنبدی عظیم برآورده و آن راگنبد گیرمان گویند و ارتفاع دیوارهای این گنبد تا زیر قبه هفتادوپنج گز است و قبه از آجر بر سر آن نهاده و آب از یک فرسنگ از سر کوه رانده و بر این سر بالاآورده، و دو غدیر است یکی بوم پیر گویند و دیگر بوم جوان و بر هر غدیری آتشگاهی کرده است، شهری است سخت خوش و تماشاگاه و نخجیر بسیار و هوای آن معتدل است و درست و به غایت خوش و میوه های پاکیزۀ بسیار از همه نوع و آبهای فراوان و رودهای روان گوارا، و جامع و بیمارستان نیکو ساخته اند و صاحب عادل دارالکتبی ساخته است سخت نیکو که به هیچ جایی مانند آن نیست و قلعۀ بهاره بدان نزدیکی است و مردم فیروزآباد ممیز و به کارآمده باشند و به صلاح موسوم، (از فارسنامۀ ابن بلخی صص 137- 139)، دارای قصری است که اردشیر بابکان ساخته و از جملۀ ابنیۀ تاریخی ایران است، (یادداشت مؤلف)، از بلوکات ولایت قشقایی فارس به طول 24 هزار و عرض 12 هزار گز، عده قرای آن 24 هزار و جمعیت آن در حدود یازده هزار تن است، اسکندر آن را مسخر کرد و به آب بست و اردشیر بابکان راه آب را تغییر داد و کورۀ اردشیر (اردشیرخره) را ساخت، و همین شهر است که موسوم به گور و در میان اعراب معروف به جور بوده است، (از جغرافیای سیاسی کیهان)، اکنون یکی از شهرستانهای هشت گانه استان فارس که در باختر جهرم و جنوب شیراز قرار دارد، آب آن از رود قره آغاج و رود خانه فیروزآباد و چشمه سارهای اطراف تأمین میشود، شامل دو بخش مرکزی و ’قیروکارزین’ است و مجموع قرا و قصبات آن 138 و جمعیت آن 52000 تن است، بخش مرکزی شامل هفت دهستان است که عبارتند از حومه، اربعۀ پائین، اربعۀ بالا، دزگاه، فراشبند، خواجه و میمند، در این شهرستان بناهای تاریخی از دورۀ ساسانیان وجود داشته که اغلب ویران شده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، شهر کنونی فیروزآباد از شیراز 116 هزار گز فاصله دارد و ساکنان شهرنشین آن 4505 تن اند، (از همان مأخذ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان دزفول که دارای 150 تن سکنه است، آب آن از رود خانه دز ومحصول عمده اش غله و برنج و کنجد است، ساکنان از عشایر بختیاری هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش ساوجبلاغ شهرستان کرج که دارای 76 تن سکنه است، آب آن از قنات و رود کردان و محصول عمده اش غله، صیفی، بنشن، چغندرقند، لبنیات و انگور است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از بخش قروۀ شهرستان سنندج که دارای 75 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و لبنیات و کاردستی مردم قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش راسک شهرستان ایرانشهر که دارای 1131 تن سکنه است، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله، خرما و برنج است، ساکنان از طایفۀ بلیدی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش سیمینه رودشهرستان همدان که دارای 120 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، لبنیات، انگور و کاردستی زنان قالی بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند که دارای 310 تن سکنه است، آب آن از رود خانه تویسرکان و محصول عمده اش غله، حبوب، توتون، چغندر و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان نوشهر که دارای 550 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، ارزن، حبوب و کاردستی مردم شال بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از بخش خاش شهرستان زاهدان که دارای 200 تن سکنه است، آب آن ازقنات و محصول عمده اش غله و لبنیات است، ساکنان از طایفۀ ریگی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از توابع شهرری که دارای 1374 تن سکنه است، آب آن از قنات و در بهار از سیلاب رود کن است، محصول عمده اش غله، صیفی و چغندر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از بخش مهران شهرستان ایلام که دارای 130 تن سکنه است، آب آن از رود خانه کنجان چم و محصول عمده اش غله و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که دارای 306 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و حبوب است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که دارای 568تن سکنه است، آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده اش غله و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر که دارای 249 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غلات، صیفی و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که دارای 70 تن سکنه است، آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان اردبیل که دارای 167 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و حبوب است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
شهری است به هند که آن را فیروزشاه سلطان دهلی پی افکنده است، (یادداشت مؤلف)، شهری است به هند، (منتهی الارب)
ده کوچکی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که دارای 40 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش حومه شهرستان اصفهان که دارای 67 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
ناحیه ای است به بغداد، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا