جدول جو
جدول جو

معنی فروزدن

فروزدن
(دَزَ شُ دَ)
فروبردن در چیزی:
نان فروزن به آب دیدۀ خویش
وز در هیچ سفله شیر مخواه.
سنایی.
، استوار کردن. کوفتن و برافراشتن درفش و جز آنرا:
به شهر اندر افکند تن با سپاه
فروزد به باره درفش سپاه.
اسدی.
- جامه فرو نیل زدن، جامۀ نیلی و کبود پوشیدن. بمصیبت نشستن یا نشاندن:
چون بلشکرگه او آینه بر پیل زنند
شاه افریقیه را جامه فرو نیل زنند.
منوچهری
لغت نامه دهخدا