جدول جو
جدول جو

معنی فرخی

فرخی
(فَرْ رُ)
مبارکی. میمنت. یمن. خجستگی. فرخندگی. (یادداشت به خط مؤلف). کامیابی: از هیچ جنگ روی نگردانیده بود الا به فرخی و فیروزی. (تاریخ بلعمی).
کز او فرخی بود و پیروزیش
همان کام و نام و دل افروزیش.
فردوسی.
بدین خرمی و خوشی روزگار
بدین خوبی و فرخی شهریار.
فرخی.
برو به فرخی و فال نیک و طالع سعد
به تیغ تیز ز دشمن برآر زود دمار.
فرخی.
ارجو که فرخی بود و فرخجستگی
و ایزد به کار ملک مر او را بود معین.
فرخی.
مرا جمال تو هر روز عید نوروز است
ز عید و نوروزم با فرخی و بهروزی.
سوزنی.
قفل غم را درش کلید آمد
کآمد او فرخی پدید آمد.
نظامی.
چون جهان زو گرفت پیروزی
فرخی بادش از جهان روزی.
نظامی.
مرغی که همای نام دارد
چون فرخی تمام دارد.
نظامی.
رجوع به فرخ و فرخندگی شود
لغت نامه دهخدا