جدول جو
جدول جو

معنی فدم

فدم
(فَ)
گنگلاج. (منتهی الارب). گران زبان. (دستوراللغه). درمانده در سخن از کندی و کمی فهم و هوش. (از اقرب الموارد). بعیدالفطنه. (اقرب الموارد از مصباح) ، مرد گول درشت بدخوی. (منتهی الارب). مرد درشتخوی احمق. (اقرب الموارد). ج، فدام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سرخ سیررنگ. (منتهی الارب). سرخ سیررنگ. آنچه سرخی آن شدید نباشد، خبز فدم، نان سفت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا