جدول جو
جدول جو

معنی فاش

فاش
آشکارا و ظاهر، (آنندراج) (غیاث)، مخفف فاشی، اسم فاعل از ریشه فشو است که لام الفعل آن در حالت نکره حذف میشود، و در زبان فارسی از دیرباز این کلمه و کلمه صاف بجای فاشی و صافی بکار میرفته است، مؤنث فاش، فاشیه است، رجوع به اقرب الموارد شود:
همین است فرجام و آغاز ما
سخن گفتن فاش و هم راز ما،
فردوسی،
گفت، لیکن فاش گردد از سماع
کل ّ سرّ جاوز الاثنین شاع،
مولوی،
اگر مشک خالص نداری مگوی
وگر هست خود فاش گردد به بوی،
سعدی (بوستان)،
فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم
بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم،
حافظ،
، مشهور، معروف، (یادداشت بخط مؤلف) :
فاش شد نام من به گیتی فاش
من نترسم ز جنگ وز پرخاش،
طاهر فضل،
به نطق است و عقل آدمیزاده فاش
چو طوطی سخنگوی و نادان مباش،
سعدی (بوستان)،
، همگانی و عمومی، آنچه همگان مرتکب شوند:
جهل و بیباکی شده فاش و حلال
دانش و آزادگی گشته حرام،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا