نبات بر یکدیگر افتادن. (تاج المصادر بیهقی). درهم و بر همدیگر روییدن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج). نشستن و افتادن گیاه روی یکدیگر. غمل النبات غملا، رکب بعضه بعضاً. (اقرب الموارد) ، ادیم بپوشیدن تا سست شود که موی از وی باز توان کردن. (تاج المصادر بیهقی). پوست خورش داده پیچیدن و بجای نهادن تا نرم یا فاسد گردد، یا در تک پارگین یا زیر ریگ نهادن تا نرم گردد و بوی گند و پشم بریزد. (منتهی الارب) (آنندراج). تباه و فاسد کردن ادیم، و بقولی نهادن آن در زیر پوششی تا پشم آن بریزد. (از اقرب الموارد) ، میوه در زیر چیزی کردن تا بپزد. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). میوۀ نیم رس یا نارسیده را خوابانیدن تا تمام رسد. (منتهی الارب) (آنندراج). پوشیدن بسر (غورۀ خرما) را تا برسد. غمل البسر غملاً، غمه لیدرک. (اقرب الموارد) ، فروپوشیدن کسی را تا خوی آرد. (منتهی الارب) (آنندراج). پوشانیدن کسی را تا عرق کند. (از اقرب الموارد). جامه بر مردم و بر ستور افکندن تا خوه گیرند. (تاج المصادر بیهقی) ، نیکو و اصلاح کردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بهم نهادن انگور را. (منتهی الارب) (آنندراج). روی هم نهادن انگور را. (از اقرب الموارد)