کارها ناآزموده. (مهذب الاسماء). ج، اغمار. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). کار ناآزموده. (غیاث اللغات). مرد ناآزموده کار. ناشی. ناآزموده. نازیرک، گول. ج، اغمار. (منتهی الارب). نادان. احمق. (غیاث اللغات). غافل: ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی. ابوالعباس. بدو گفت کای غمر تنبل سگال همی خویشتن با من آری همال. اسدی (گرشاسب نامه). نباید که شاهان پژوهش کنند مرا همچو غمران نکوهش کنند. اسدی (گرشاسب نامه). هرگز به دروغ این فرومایه جز جاهل و غمر و گربه کی شاند. ناصرخسرو (دیوان تقوی ص 126). نخرد بجز غمر خارش بخرما از این است با عاقلان خارخارش. ناصرخسرو (ایضاً ص 234). مر مرا همچو خویشتن نه شگفت گر نگونسار و غمر پندارند. ناصرخسرو (ایضاً ص 127). این بود زیرک آن نباشد غمر این نه بیمار و آن نه کوته عمر. سنایی. وزین بازپس ماندگان قبایل بجز غمر غمرالردائی نبینم. خاقانی. چون نمایی چون ندیدستی به عمر عکس مه در آب هم ای خام غمر. مولوی (مثنوی). تو شب و روز از پی این قوم غمر چون شب و روزی مدد بخشاست عمر. مولوی (مثنوی)