جدول جو
جدول جو

معنی غلغله

غلغله
(غُ غُ لَ / لِ)
شور و غوغا و فریاد و هایهوی بسیار. با لفظ زدن و افکندن و انداختن وافتادن استعمال میشود. (از آنندراج). غریو. غلغل: و غلغلۀ عشق به جانها میبود. (کشف الاسرار و عده الابرار ج 10 ص 491). و چندانکه مردم بر ریگ سوی نشیب میخزند غلغلۀ طبل و نقاره از میان کوه پیدا میشود. (روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات ج 1 ص 335). وتلاطم امواج جنگ و وغا... را به نوعی استعداد داده که از غلغله و نفیر کوس اسلامیان... طنین و دوار در طاس فلک دوار افتاده. (ایضاً روضات الجنات ج 1 ص 352).
از شوق مدیح تو چو حمام زنان است
مغز سرم از غلغلۀ جوش معانی.
قاآنی.
- در غلغله آمدن، به بانگ و آوا درآمدن. بانگ و غوغا کردن:
چنگ در غلغله آید که کجا شد منکر
جام در قهقهه آید که کجا شد مناع.
حافظ.
رجوع به غلغل شود
لغت نامه دهخدا