جدول جو
جدول جو

معنی غل

غل
(دَ رَ)
دست وا گردن بستن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : غل یده الی عنقه، آن را با غل بست. (از منتهی الارب) ، طوق در دست و پای و گردن کسی نهادن. (منتهی الارب). گذاشتن غل در گردن یا دست کسی. (از تاج العروس) ، غل در شی ٔ، در آورده شدن در آن. (از منتهی الارب). داخل کردن در چیزی. (از اقرب الموارد). درآوردن، غل در شی ٔ، درآمدن در آن. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، غل مفاوز، درآمدن در بیابانها. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، غل آب در میان اشجار، رفتن آب در میان درختان. (از تاج العروس) (المنجد) ، غل چیزی، بر گرفتن آن را در نهان، و آن را در متاع خود پنهان کردن: غل فلان کذا، اخذه فی خفیه و دسه فی متاعه. (اقرب الموارد) ، غل غلاله، پوشیدن آن را. (منتهی الارب) پوشیدن شاماکچه را. (ناظم الاطباء) ، غل بصر، از راستی میل کردن نگاه کسی. (از منتهی الارب). منحرف شدن از راستی. (از تاج العروس) ، غل دهن در رأس، در بن موی دررسانیدن روغن را. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، غل المراءه، حشاها. (منتهی الارب) (تاج العروس) : غل المراءه، جعل لها حشیه و لایکون الا من ضخم. (اقرب الموارد). صاحب شرح قاموس گوید: غل المراءه، یعنی پر کرد و آگند زن را با ذکر خود و این جز به سبب ستبری نباشد، یقال: غل الکبش قضیبه من غیر ان یرفع الالیه. (منتهی الارب) ، یعنی درآورد تکه نرۀ خود را بی آنکه بلند کند دنبه را. (ناظم الاطباء) ، غل ضیعه، غله کردن آب و زمین. (منتهی الارب). غله آوردن آب و زمین. (ناظم الاطباء) ، غل نوی به قت، آمیختن خسته را با سپست. (از منتهی الارب). آمیختن هسته را با سپست. (ناظم الاطباء) ، ماله ال ّ و غل ّ دعائی است علیه کسی، یعنی در قضاء افکنده شود و دیوانه گردد و در گردنش غل زده شود، دعاء علیه، ای دفع فی قضاء و جن فوضع فی عنقه الغل. (اقرب الموارد) (تاج العروس). صاحب منتهی الارب گوید: ’و یقال ماله ال ﱡ و غل ﱡ، ای شی ٔ من الیل، و قید (شاید: قیل) دعاء علیه. - انتهی. در شرح قاموس به فارسی و همچنین در صحاح جوهری تنها به ذکر عبارت مطابق ضبط اقرب الموارد کفایت شده است و در شرح ترکی قاموس چنین آمده: در قول عربها که در مقام دعای بد (نفرین) گویند: ماله ال و غل، ال، ماضی مجهول است به معنی: بقفای او زدند و او را پیش راندند، و غل نیز ماضی مجهول است به معنی: دیوانه گردیدو برگردن او طوق زدند. - انتهی. پس در معنی عبارت چنین میتوان گفت: او را چه شده است ؟ بر قفایش بزنند وپیش رانند و دیوانه گردد و غل بر گردنش بندند. و بنابراین قول ناظم الاطباء که گوید: ’دعایی است، یعنی هلاک کرده شود و برساد به وی تشنگی’ ظاهراً غلط است
لغت نامه دهخدا